01

آلبرت انیشتین در یکی از معروفترین عکسهایش.این عکس در سال1951 توسط عکاسی به نام Arthur Sasse گرفته شد.

- تا حالا فکر کردید که آلبرت انیشتین فیزیکدان معروف را چقدر می شناسید؟! نابغه گیج و پریشان خیالی که نظریه نسبیت عام و خاص را مطرح کرد و ثابت کرد.
آیا تا حالا میدونیتسد که آلبرت انیشتین هنگام تولدش دارای یک سر بزرگ بود تا حدی که مادرش فکر میکرد که اون ناقص الخلقه به دنیا اومده؟!آیا میدونستید که آلبرت قبل از اینکه ازدواج کنه دارای یک بچه مرموز! بود؟!
برای اینکه بخواهید حقایق مبهم بیشتری از زندگی آلبرت انیشتین را بدونید نوشتار زیر را بخونید:



1- آلبرت انیشتین یک کودک چاق با یک سر بزرگ بود.
موقعی که مادر آلبرت – Pauline Einstein- او را به دنیا آورد،سر او آنقدر بزرگ و بدشکل بود که مادرش فکر می کرد که او ناقص الخلقه به دنیا آمده است!
به دلیل اینکه پشت سر آلبرت خیلی بزرگ به نظر می رشید خانواده اش در ابتدا او را یک موجود شگفت آور تصور می کردند.به هر حال پزشک توانست خانواده آلبرت را متقاعد کند که مشکل خاصی نیست.البته نگرانی خانواده آلبرت بی دلیل هم نبود زیرا در هنگام تولد او موجودی شبیه یک هیولا بود؛هرچند با گذشت زمان سرش به وضعیت نرمال برگشت.
جالب است بدانید که موقعی که مادر بزرگ آلبرت او را برای اولین بار دید بصورت مدام زیر لب جمله"بیش از حد چاق است" را تکرار می کرد!
به هر حال بر خلاف تمام ترسها و اضطرابها آلبرت به حالت نرمال بزرگ شد به جز اینکه کمی بیش از حد او آرام به نظر می رسید!

2-آلبرت انیشتین بعنوان یک بچه مشکل صحبت کردن داشت(لکنت زبان)


02
یکی از عکسهای آلبرت انیشتین که از دانشگاه Hebrew University of Jerusalem بدست آمده است.
آلبرت در زمان کودکی اش به ندرت صحبت می کرد و موقعی هم که صحبت می کرد خیلی آرام بود!
در واقع او ابتدا همه جملات را در ذهنش می سنجید(و یا آنها را زیر لب تکرار میکرد)و تا موقعی که به درستی آنها مطمئن نمی شد آنها را به زبان نمی آورد.بر طبق گزارشات آلبرت این حالات را تا 9 سالگی داشت و پدر و مادر آلبرت از اینکه او عقب افتاده باشد می ترسیدند.

حکایت جالب زیر توسط مورخ علم- Otto Neugebauer- از زندگی آلبرت نقل شده است:
چون که آلبرت لکنت زبان داشت پدر و مادر او خیلی نگرانش بودند.سرانجام یک شب سر میز شام آلبرت سکوت را شکست و گفت:"سوپ خیلی داغ است"
پدر و مادر آلبرت که خیلی تسکین یافته بودند گفتند که چرا تابحال او یک کلام حرف نزده بود و آلبرت جواب داد:"چون تابحال همه چیز خوب خوده است!"
Thomas sowell در کتابش نوشته است که علارقم آلبرت صحبت کردن تعداد زیادی از مردم باهوش و نابغه نسبتاً دیر در زمان کودکی پیشرفت کرده اند.او این شرایط را "Einstein syndrome"
(علائم ناخوشی آلبرت) نامید.

3- نخستین جرقه های علاقه آلرت به علم و بخصوص فیزیک از توجه به یک قطب نما گرفته شد.موقعی که آلبرت در سن 5سالگی در وضعیت بیماری روی تخت خواب در حال استراحت بود پدرش یک وسیله کوچک جذاب و ساده جیبی را به او نشان داد که باعث علاقه او به علم شد و آن یک قطب نما بود.
آنچه که آلبرت5 ساله را به این وسیله کوچک علاقه مند کرد این بود در هر حالتی که قطب نما به چرخش در می آمد عقربه(سوزن)آن همیشه در یک مسیر مشابه بود.او فکر میکرد که یک مقدار نیرو در یک فضای خالی فرضی که روی سوزن قطب نما اثر میکند باید وجود داشته باشد!


4- آلبرت انیشتین در امتحان ورودی دانشگاه رد شد
در سال 1895 در سن 17 سالگی آلبرت برای ورود به مدرسه Swiss Federal Polytechnical یا ETH در خواست کرد.آلبرت ریاضیات و شاخه های فنی امتحان ورودی را پاس کرد اما در بقیه درسها مثل تاریخ،زبان،جغرافی و... رد شد!آلبرت مجبور شد به مدرسه فنی و حرفه ای برود هر چند سال بعد در این کالج پذیرفته شد.

5- آلبرت انیشتین یک بچه نامشروع داشت!در دهه 1980 نامه های خصوصی آلبرت مورد خاصی از زندگی نابغه فیزیک را آشکار کرد.او یک دختر نامشروع از Mileya Maric که یکی از شاگردانش بود، داشت.(البته بعدا آلبرت با میلیا ازدواج کرد)
در اواخر ژانویه سال 1902، و یک سال قبل از ازدواجشان میلیا دختری به اسم Lieserl بدنیا آورد که آلبرت این دختر را هرگز ندید و سرنوشتش ناشناس باقی ماند.
البته در نامه های بدست امده از آلبرت به اسم Lieserl اشاره شده است؛دختری که طی یک فرایند سخت زایمان به دنیا آمد ولی اسم رسمی و واقعی این دختر هنوز نامعلوم باقی مانده است و حتی سرنوشت این دختر هم تاکنون نامعلوم بوده است!
Michele Zackheim در کتابش به نام"دختر انیشتین" نتیجه گرفته است که Lieserl روزهای ابتدائی عمر این دختر دارای مشکلات حاد جسمی بوده است تا جائی که آلبرت متقاعد شده بود که او (دخترش)جان خود را از دست داده است ولی بعداً با مطالعه نامه هائی که گفته شد، دریافت که در سپتامبر 1903 میلیا این دختر را بعنوان فرزند خوانده به دیگری سپرده است!
در یک نامه از آلبرت به میلیا در 19 سپتامبر 1903 نام Lieserl برای آخرین بار ذکر شد و از آن موقع تاکنون هیچ کس از این دختر هیچ چیز نمی داند.

6- آلبرت انیشتین از همسر اولش بیزار شد ولی به او پیشنهاد یک قرارداد عجیب را داد!بعد از اینکه آلبرت با میلیا ازدواج کرد آنها صاحب دو فرزند پسر به نامها Hans  و Eduard شدند.
موفقیت های آکادمیک آلبرت و مسافرتهای جهانی او باعث کم ارزش شدن همسرش در نظر او شد و برای مدتی آلبرت و همسرش سعی کردند مشکلاتشان را حل کنند و حتی آلبرت پیشنهاد یک قرارداد عجیب را به میلیا داد.
این قرارداد عجیب بین این دو زن و شوهر دارای مفادی بود که آلبرت فقط به شرط قبول آنها از طرف همسرش حاضر به ادامه زندگی با او بود،قراردادی که اتفاقا به امضای همسرش رسید هر چند آلبرت در نهایت از او جدا شد...



03
میلیا،همسر اول آلبرت انیشتین

و اما این شرایط عبارت بودند از:
الف:شما(آلبرت)مطمئن خواهید شد که:
1- لباس و رخت های شستنی تان در شرایط خوبی نگهداری خواهد شد
2- سه وعده غذائی را بطور منظم در اتاقتان دریافت خواهید کرد
3- اتاق خواب و مطالعه تان تمیز خواهد بود و مخصوصا میزتان که فقط برای استفاده شما(آلبرت)است.

ب: من هم از همه ارتباط شخصی با شما دست خواهم کشید تا موقعی که تنها به دلایل اجتماعی اجتناب ناپذیر باشد

ج:در صورتی که شما درخواست کردید من حتی از صحبت کردن با شما خودداری خواهم کرد!

*میلیا(همسر آلبرت)همه این شرایط را قبول کرد!
آلبرت برای همسرش دوباره نوشت تا مطمئن باشد که او همه مفاد را اجرا خواهد کرد و آلبرت هم بعنوان مثال متعهد شد که:
من(آلبرت)به تو اطمینان میدهم که در مورد رفتار درست یک زن به تو به عنوان یک زن غریبه (و نه همسر!!!)رفتار خواهم کرد.

7- آلبرت انیشتین با پسر بزرگش سازگار نبود

04هنس،پسر بزرگ آلبرت انیشتین


بعد از طلاق،رابطه آلبرت با پسر بزرگش- Hans- بد شد.دلیل اصلی این امر مخالفت پسر بزرگ آلبرت با پدرش در مورد جدائی از مادرش بود.این اختلافات موقعی فزونی یافت که هنس خواست با دختری بزرگتر از خودش که اتفاقاً از نظر ظاهری زیاد هم جذاب نبود ازدواج کند.آلبرت با ازدواج پسرش با این دختر که Frieda Knecht نام داشت شدیداً مخالف بود.در هر صورت هنس با این دختر در سن 23 سالگی ازدواج کرد و همین امر باعث جدائی پسر و پدر از همدیگر شد و Hans به ایالات متحده مهاجرت کرد و در نهایت موفق شد مدرک پرفسوری مهندسی هیدرولیک خود را از دانشگاه UC Berkeley دریافت کند.
حتی در ایالات متحده هم پدر و پسر از همدیگر جدا بودند و در نهایت موقعی که آلبرت از دنیا رفت ارث کمی را برای هنس به جا گذاشت.

لینک:برای کسب اطلاعات بیشتر از هنس آلبرت انیشتین اینجا را کلیک کنید

8- آلبرت انیشتین مرد زنها بود!


05

آلبرت انیشتین همراه با همسر دوم خود(Elsa)بعد از اینکه آلبرت از میلیا جدا شد،بلافاصله با دختر یکی از اقوام نزدیک خود به اسم Elsa Lowenthal ازدواج کرد.البته در ابتدا آلبرت قصد داشت با دختر Elsa که حاصل ازدواج اول "السا" بود و 18 سال از آلبرت کوچکتر بود ازدواج کرد که Elsa با این امر شدیدا مخالفت کرد؛به هر حال نهایتا آلبرت با "السا" ازدواج کرد.
بر خلاف "میلیا" نگرانی اصلی "السا" این بود که از شوهر مشهورش نگهداری کند!!
در یک سری از نامه ها که توسط دانشگاه Hebrew در Jerusalem منتشر شد، ذکر شده است که آلبرت انیشتین با 6 زن که اوقات خود را با آنها گذرانده بود! در نهایت با "السا" ازدواج کرد.

9- آلبرت انیشتین،صلح طلب جنگ!، به FDR اصرار کرد که بمب اتمی را بسازد!


06در این عکس آلبرت انیشتین به همراه Szilárd را مشاهده می کنید که در حال امضای نامه ای هستند خطاب به روزولت برای پیشنهاد به توسعه بمب اتمی ایالات متحده نوشته شده است.(عکس از Wikipedia)در سال 1939 Leo Szilard فیزیکدان پس از اطلاع از شورش نازی های آلمان آلبرت را متقاعد کرد که با نوشتن نامه ای به
Franklin Delano Roosvelt(FDR او را نسبت به نازی های آلمان هشدار دهد و اینکه نازی های در حال پیشرفت دادن به بمب های اتمی خود هستند و به آمریکا هم اصرار کرد که بمب های اتمی خود را گسترش دهد.
نامه Szilard و آلبرت اغلب بعنوان یکی از دلایلی ذکر می شود که پروژه مرموز منهتن به منظور پیشرفت پروژه بمبهای اتمی آمریکا توسط روزولت شروع بکار کرد.
اگر چه بعدا آشکار شد که بمباران کردن Pearl Harbor در سال 1941 شاید بیشتر موثر واقع شد تا نامه ای که آلبرت به منظور تحریک دولت وقت آمریکا برای گسترش بمبهای اتمی خود بکار برد.
جالب است بدانید ارتش آمریکا به هیچ عنوان از آلبرت انیشتین برای کمک به این پروژه دعوت نکرد هرچند آلبرت انیشتین بسیار باهوش بود ولی ارتش عقیده داشت که آلبرت یک ریسک امنیتی برای این پروژه است!


10- قصه مغز آلبرت انیشتین:
بعد از مرگ آلبرت در سال 1955، مغز آلبرت بدون اجازه از خانواده اش توسط Thomas Stoltz Harvey بیرون آورده شد."هاروی" مغز آلبرت را به خانه اش برد و آنرا داخل یک ظرف شیشه ای دهان گشاد نگهداری کرد، هر چند او بعد بدلیل انجام این کار از محل کارش که مخصوص تشریح اجساد بود اخراج شد.


07
عکسی از مغز آلبرت انیشتین.
چند سال بعد،"هاروی" از Hans پسر بزرگ آلبرت برای مطالعه و بررسی مغز پدرش اجازه گرفت و تکه هائی از مغز آلبرت را برای دانشمندان مختلف در سرتاسر دنیا فرستاد.یکی از این دانشمندان به نام Marian Diamond بود که در دانشگاه UC Berkeley  بود و او با مطالعه قسمتی از مغز آلبرت متوجه شد که او در مقایسه با یک شخص نرمال، بطور قابل توجهی سلولهائی از مغزش که مسئول ترکیب کردن و مرتب کردن اطلاعات هست وجود دارد.
در مطالعه ای دیگر، Sandra Witelson از دانشگاه MC Master فهمید که مغز آلبرت دارای کمبود یک چین خاصی از مغزش است که شکاف Sylyian نامیده می شود.
"ویتلسون" مشاهده کرد که این استخوان بندی غیر معمول اجازه می دهد به اعصابها در مغز آلبرت که بهتر با دیگران رابطه برقرار کند.
نتایج مطالعه دیگری نشان می داد که مغز آلبرت آن آویختگی جداری زیرین که اغلب درگیر توانائیهای ریاضیات هست را بزرگتر از انسانهای معمولی دارا بود...

زندگي نامه وي

تولد:
آلبرت اینشتین(Albert Einstein )، در 14مارس 1879 در شهر یولم ، از شهرهای جنوبی آلمان بدنیا آمد . یکسال پس از تولد او، خانواده اش به حومه ی شهر مونیخ عزیمت کردند .پدر آلبرت صاحب یک کارخانه ی الکتروشیمیایی بود ، و عموی مجردش مهندس با تجربه ای بود که در کارخانه به پدر آلبرت کمک می کرد و با آنها زندگی می کرد. مادرش به موسیقی علاقه ی زیادی داشت و از طرفداران آثار بتهوون بود.

علاقه به ویولن:
مادر این عشق و علاقه را در پسرش به وجود آورد و از 6 سالگی  به او درس ویلون می داد .آلبرت در اوایل کار علاقه ای به آموختن درس موسیقی نداشت و از آن گریزان بود، اما بعدها به تدریج به موسیقی علاقه مند شد واز نواختن سونات های موزارت لذت می برد. شدت این علاقه به حدی بود که تا آخر عمر از آن چشم نپوشید و اوقات بیکاری را به نواختن قطعات موسیقی میپرداخت.

دوران کودکی ونوجوانی:
آلبرت در دوران کودکی نبوغی نداشت ، و به حدی دیر حرف زدن را یاد گرفت که والدینش می ترسیدند مبادا او کودن و عقب افتاده باشد. از زمان کودکی او خود را از بچه های هم سن وسالش جدا می کرد. روزها به گوشه ای می رفت و فکر می کرد بدون اینکه کاری انجام دهد. از انجام کارهای بدنی گریزان بود واز بازی با بچه ها تنفر داشت.                                                 
مونیخ درآن زمان سیستم آموزش و پرورش عمومی نداشت.مدارس ابتدایی زیرنظر گروه های مذهبی اداره می شد با اینکه پدر و مادر اینشتین یهودی بودند ، علاقه ای به دین خود نداشتند و آلبرت را به نزدیکترین مدرسه که یک مدرسه ی ابتدایی کاتولیکی بود فرستادند . در 10 سالگی وارد دبیرستانی به نام ژیمنازیوم شد. در این مدرسه، شاگردان را برای ورود به دانشگاه آماده می کردند.
او در دبیرستان موفقیتی کسب نکرد و هیچ وقت خوشحال نبود . شاگردان مدرسه، درسشان را از روی عادت و بدون تفکر می آموختند و درباره ی موضوعی که جنبه ی فکری داشت اصلا بحث نمی کردند.     
موقعی که اینشتین در ژیمنازیوم بود درباره ی دین یهود  چیزها آموخت.قبلا نیز در مدرسه ی ابتدایی با مذهب کاتولیک آشنا شده بود ، و به ارزش اخلاقی مذاهب توجه داشت.
او پس از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان ، از قبول عضویت در گروه مذهبی امتناع ورزید . اما بعد ها که آلمانیها در دوران رژیم هیتلرنازی یهودیان را زیر شکنجه قرار دادند ، به سوی گروه مذهبی یهود گروید.
عموی مهندس اینشتین، در مطالعه ریاضیات راه و روش خاصی داشت . او به آلبرت نشان داد که چگونه می توان
به کمک علم جبر بیشتر مسایل روزانه را حل کرد .او برای اینکه بتواند فکر آلبرت را به ای موضوع جلب کند می گفت : « جبر ، علم جالب و شیرینی است . موقعی که ما حیوانی را برای شکار دنبال می کنیم اگر به چنگ ما نیفتد اسمش را موقتا (( x می گذاریم و این قدر این کار را ادامه می دهیم تا او را به دام بیندازیم. در این حالت دیگر (( xبرای ما مفهومی ندارد چون حیوان را شکار کرده ایم.»
علم هندسه خیلی مورد توجه اینشتین بود . بویژه او به روش های متداول و اثبات هر قضیه از راه استدلال و فکر علاقه مند بود.در این باره می گوید: « در جوانی دو چیز خیلی برایم ارزش پیدا کرد . یکی در 5 سالگی بود که یک قطب نمای مغناطیسی برایم آوردند و دیگری در 12 سالگی بود که کتاب معروف هندسه اقلیدس را مطالعه کردم .باید به صراحت بگویم که اگر کسی در جوانی این کتاب را مطالعه نکرده باشد هرگز نمی تواند یک پژوهشگر باشد.»

مهاجرت به ایتالیا:
هنگامیکه اینشتین 15 ساله بود پدر از کار در مونیخ دست کشید و به میلان ایتالیا رفت تا کار تازه ای در آنجا آغاز کند.آلبرت هنوز در ژیمنازیوم تحصیل میکرد و مجبور بود در مونیخ بماند تا دیپلم تحصیلی اش را بگیرد. مدرسه به تدریج برای اینشتین خسته کننده شده بود . او در درس ریاضیات پیشرفت شگرفی داشت اما در برابر سایر دروس که بطور یکنواخت تدریس می شد چندان قوی نبود .سرانجام ژیمنازیوم را نیمه تمام گذاشت و به ایتالیا نزد پدرش رفت .او در ژیمنازیوم بر خلاف سایر شاگردان هیچ وقت تکالیف مدرسه را انجام نمی داد.
پس از اقامت کوتاهی در ایتالیا ، فرصتی پیدا کرد تا درباره ی آینده اش فکر کند. سرانجام تصمیم گرفت که زندگی خود را وقف مطالعه و تحقیق در ریاضیات و فیزیک کند.

اقامت در سوئیس:
برای امتحان ورودی پلی تکنیک زوریخ به سویس رفت ، اما در این امتحان رد شد. استعداد ریاضی اش عالی بود ولی متاسفانه در دروس زبان و زیست شناسی ضعیف بود . رییس پلی تکنیک که سخت تحت تاثیر نبوغ ریاضی اینشتین قرار گرفته بود به او پیشنهاد کرد که در سویس بماند و معلومات خود را برای ورود به مدرسه تکمیل کند.در اینجا اینشتین مدارسی را می دید که روش آموزش و پرورش در آنها با مدارس مونیخ تفاوت زیادی داشت . شاگردان نا گزیر بودند که بدون کمک معلم فکر کنند و معلمان نیز با شاگردان به بحث و گفتگو درباره موضوعات مختلف می پرداختد. او مدرسه مورد علاقه اش را برای نخستین با یافته بود. پس از تکمیل معلومات در امتحان ورودی مدرسه پلی تکنیک  زوریخ پذیرفته شد.
موقعی که در زوریخ بود تصمیم گرفت که معلم فیزیک بشود. برای رسیدن به این هدف دروس مربوطه را مطالعه کرد و برای کسب این مقام تبعه سویس شد . زندگی او در زوریخ از نظر مادی چندان رضایت بخش نبود. وضع مالی پدر روز به روز وخیم تر می شد ، و او دیگر نمی توانست مخارج تحصیل پسرش را بپردازد. خوشبختانه، یکی از بستگان ثروتمندش به آلبرت کمک  کرد و خرج تحصیل او را برعهده گرفت.
باوجود اینکه اینشتین دانشجوی برجسته  زرنگی بود و همیشه تشویق نامه های زیادی از استادان خود می گرفت، نتوانست به مقام معلمی برسد. از این رو، برای گذراندن زندگی در اداره ی ثبت اختراعات شهر برن در سویس به عنوان بازرس مشغول به کار شد.

ارائه نظریه نسبیت خاص:
در سال 1905 ، موقعی که در اداره ی ثبت اختراعات کار می کرد ، اینشتین تئوری نسبیت خاص را ارایه داد.این تئوری همانی بود که بعد ها از آن برای ساختن بمب اتم استفاده شد . تا آن زمان تمام اصول فیزیکی مبتنی بر قوانین نیوتون بود که دویست سال پیش از آن بصورت فرمول درآمده بود، و جواب گوی بیشتر مسایل فیزیک بود. اما اکنون قوانین نیوتون در مورد برخی مسایل صدق نمی کرد. مثلا اگر موشکی از یک ناو فضایی در جهت حرکت پرتاب شود سرعت آن برابر خواهد بود با مجموع سرعت موشک و ناو . اگر قوانین نیوتون در مورد نور بکار رود ،  در حالتی که منبع نور به بیننده نزدیک شود سرعت نور زیاد می شود و اگر منبع نور از ناظر دور شود از سرعت نور کاسته خواهد شد.
آلبرت مایکلسون ، دانشمند نامدار آمریکایی و استاد آکادمی نیروی دریایی در آناپولیس ، با آزمایش هایی که انجام داد ثابت کرد که سرعت نور از قوانین نیوتون پیروی نمی کند.
اینشتین ، اساس فکر و تجربه اش را روی نتایج تحقیقات مایکلسون بنا نهاد و نظریه ای به این صورت بیان کرد
« صرف نظر از منبع نور و اینکه ناظر چه نوع حرکتی داشته باشد ، سرعت نور نسبت به تمام افراد مقداری است مساوی»

شروع جنگ جهانی دوم:
بعدها وی به دلیل جنگ جهانی دوم و تفکرات نازیستی هیتلربه ایالات متحده مهاجرت کردوسالها در همان جا درکنار دانشمندان بزرگی چون انریکو فرمی،پائولی و...کارکرد.
بعدها با پیشرفت ابزارهای آزمایش وقتی نظریات وی تحت آزمایش قرارگرفت با دقت بسیای درست از آب درآمد.
 قانون تبدیل ماده به انرژی را بوجود آورد و ساختمان بمب اتمی را پیش بینی کرد . این قانون برای نخستین بار به راز انرژی عظیم خورشید پی برد
وی از کاربردفیزیک جدید در بمب اتمی ناراضی بود.به نظریه احتمالاتی درکوانتوم اعتقادی نداشت.اخلاق ورفتار به خصوصی داشت.

منابع: http://www.einstein.blogfa.com

http://www.eduphysics.com/forum/index.php?topic=179.0